یوسف تنهایی

یوسف تنهایی

محمد یوسفی
یوسف تنهایی

یوسف تنهایی

محمد یوسفی

بزرگی به نام پدر ..حسین پناهی

نیم ساعت پیش ،
خدا را دیدم قوز کرده با پالتوی مشکی بلندش
سرفه کنان در حیاط از کنار دو سرو سیاه گذشت
و رو به ایوانی که من ایستاده بودم آمد ،
آواز که خواند تازه فهمیدم ،
پدرم را با او اشتباهی گرفته ام ! 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.